آساره
نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت میآزارد![آساره](http://bayanbox.ir/view/6023791517072914212/IMG-20171009-210935.jpg)
شکستنی
بایگانی
بایگانی
توی زندگیم همیشه ادم ایدآلیست و کمال گرایی بودم
از یه جایی به بعد فهمیدم مثل جنگیدن با خودمه انگار دارم خودمو به سمت نیستی میبرم انگار نمیتونم هیچ چیزیو قبول کنم چون انگار همش همه چی ناقصه برام ، انگار نمیتونم کنار بیام با آدما با شرایط با هیچی خودم مونده بودمو این همه فشار حجم سنگین روی قفسه سینم بعد یه مدت کم کم شروع کردم به رها کردن ، ادمارو همونجور که بودن پذیرفتم با همه اشتباهاشون که خودمم جزو اون ادما بودم
فهمیدم لازم نیست خودمو سرزنش کنم چون بهترین فیلمای دنیارو نمیبینم چون بهترین سریالارو نمیشناسم چون ممکنه به سبک بهترین خواننده علاقهای نداشته باشمو نشناسمش
مگه کی جز یه عده ادم گفته بودم بهترینا همین ایناان که ما میگیم و ما درست میگیم و همین باید بهترین باشه
تهش فهمیدم این بهترینارو منم که مشخص میکنم نه بقیه چسبیدم به خودم
مهربون دیدم نزدیک شدم و نامهربون دیدم بی حرف دور شدم و فاصله گرفتم
وقتی عصبی بودم بلند درونم گفتم تارا ولی ببین من هستم من دوست دارم من ارزش قائلم برات پس گوش نکن به حرف بقیه فقط برو ...
برو یه جا دیگه برا کسی مهم باشی میاد نباشیم خیر پیشش
این جملهها مدتها از من حال بد تاوان گرفت
مدتها حس ناامیدی سنگینی فشار سرزنش پایین دیدن خودم نسبت به بقیه با هزارو یک دلیل
ولی حالا تو ۲۲ سالگی فهمیدم هیشکی اندازه خودم نمیتونه عاشقم باشه درکم کنه و حالم انقدر براش مهم باشه
حقمو فقط خودم میدونم پس دیگه منتظر چیزی و کسی نیستم
مهم نیست چی میگن چی فکر میکنن چطور قضاوت میکنن
من خسته تر از داشتن حوصله شنیدن و توضیح و توجیهم
میدونید سکوت خیلی قدرتمنده
صدای سکوت رو زین پس میشنوید از یک کوچ کرده به درون خویش
سکوت رو جایز میبینم در برابر همه چیز
همه چیز ...
برنامهها الان اینجوریه که من همش دارم تلاش میکنم لیدوکائین دلم باشم
هی تلاش کنم سٍر باشه چیزی ناراحتش نکنه نگیره از رفتارای این جماعت فکاهی
ولی چی؟ زهی خیال باطل تو بخون زآاارت اره اصن من بددهنم هستم رو نمیکردم
خستم واقعا دلم میخواد فرار کنم پناه ببرم به یه جزیره دور افتاده خالی از سکنه
حتی قرنطینه قدرت مقابله با بیشعوری موجود دوپارو نداره
خستم خسته ...
ما با رازهامون فقط و فقط برای خودمون نقطه ضعف و موقعیت دروغ میسازیم در بهترین حالت ادم بجای دروغ مجبور به سکوت میشه
سکوت از روی اجباری که تحملش روزبه روز سخت تر و سنگین تر میشه
منطقی تر که فکر کنی میبینی خیلی چیزها راز نیستن حق زندگی تو هستن اما بنا به شرایط به محیط و هزارویک چیز دیگه که ترس از هرچیزی چه درونی چه تغییر و یا ترس از ناتوانی در کنترل حتی اجازه نمیده همه خودت باشی تو قسمتهای خاص از زندگی و شخصیتت
تهش اینو میخوام بگم که اگر چیزی داره اذیتتون میکنه این اصلا طبیعی نیست و هرچقدر تلاش کنید با گذشت زمان چیزی درست نمیشه و فقط و فقط تحمل ادامه دادن سخت تر خواهد شد
پس خودتون باشید و تاوان خودتون بودن هرچی که هست تهش سبکید و پشیمون نیستید و دیگه به اجبار سنگینی چیزی رو تحمل نمیکنید
و السلام
امضا یک به اصطلاح مقصر رها
من با خط به خط نوشتههایش اشک شدم روی گونههای روزگار تلخم که چه سخت نمیگذرد
حامد اسماعیلیون را میگویم
:,(
تعداد صفحات : 1